پادشاهی عاقبتاندیش تصمیم گرفت با درویشان همنشین شود و دل آنها را از خود راضی کند. ازاینرو، مدتی خود را مرید یکی از پیران درویش کرد و تحفههای بسیاری برای او برد، ولی وی هیچکدام را نپذیرفت. روزی پادشاه به تنهایی به شکار رفت و به کمک باز شکاری خود چند مرغابی صید کرد. آنگاه آنها را نزد درویش برد، ولی وی باز هم نپذیرفت. شاه گفت: ای پیر! این صیدها را از راه حلال به دست آوردهام و هیچ حقی از مردم در آن نیست. پیر خندید و گفت: آری، درست است، ولی باز شکاری تو جوجههای خانه بیوهزنان را خورده تا چالاک شده و اسبی که تو بر آن سواری، از دسترنج مردمِ ستمدیده و زحمتکش به این چابکی رسیده است. همچنین، چیزی که موجب میشود این باز شکاری به پرواز درآید، زور ستمکاری توست و او به اختیار خود این پرندهها را شکار نکرده است. چشمهای که از دل سنگ میجوشد، پاک است، ولی تا مقصد، بسیار گلآلود میشود.
پادشاهی عاقبتاندیش تصمیم گرفت با درویشان همنشین شود و دل آنها را از خود راضی کند. ازاینرو، مدتی خود را مرید یکی از پیران درویش کرد و تحفههای بسیاری برای او برد، ولی وی هیچکدام را نپذیرفت. روزی پادشاه به تنهایی به شکار رفت و به کمک باز شکاری خود چند مرغابی صید کرد. آنگاه آنها را نزد درویش برد، ولی وی باز هم نپذیرفت. شاه گفت: ای پیر! این صیدها را از راه حلال به دست آوردهام و هیچ حقی از مردم در آن نیست. پیر خندید و گفت: آری، درست است، ولی باز شکاری تو جوجههای خانه بیوهزنان را خورده تا چالاک شده و اسبی که تو بر آن سواری، از دسترنج مردمِ ستمدیده و زحمتکش به این چابکی رسیده است. همچنین، چیزی که موجب میشود این باز شکاری به پرواز درآید، زور ستمکاری توست و او به اختیار خود این پرندهها را شکار نکرده است. چشمهای که از دل سنگ میجوشد، پاک است، ولی تا مقصد، بسیار گلآلود میشود.
تازه های پیامک
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}